دکتر عماد افروغ که بعد از یک دوره بیماری جمعه شب -دقیقا شب بیست وسوم ماه مبارک رمضان- بار و بندیل بست و به جهان باقی سفر کرد، تمام عمر تلاش کرد فلسفه و جامعه شناسی را به نحوی با هم متصل کند. تمام عمر دل بسته انقلاب بود و مومن به آرمان هایش، اما در عین حال منتقد سرسخت سیاست گذاریهای اشتباه حاکمیتی بود و این اواخر مدام هشدار میداد که تا دیر نشده باید فکری کرد. در این امر ذرهای اهل مماشات نبود. حرف میزد، مصاحبه میکرد، سخنرانی میکرد و بی پروا آنچه را باور داشت به زبان میآورد. به گفته تقی آزاد ارمکی، منتقدی را از دست دادیم که وفادار به دین بود و عاشق ایران.
افروغ جامعه شناسی بود که خود را از حوزه رسمی به حاشیه آورد و توانست تفکر انتقادی را گسترش دهد. از افروغ به عنوان یکی از نظریه پردازان عدالت خواهی یاد میشود که باور داشت یکی از شاخصههای جامعه اسلامی شفافیت است: «هرچه فضای کشور شفافتر و حقیقیتر باشد، امکان فریب و اغوای مردم از طرف گروههای منفعت طلب و مغایر مصالح ملی کمرنگتر میگردد. فضای سالم، حقیقت گرا و شفاف هم از شاخصههای جامعه اسلامی به شمار میرود.»
او که سال ۱۳۵۵ برای تحصیل در رشته جامعه شناسی وارد دانشگاه سالفورد انگلستان شد، در شهریور ۱۳۵۹ به دلیل برگزاری تظاهراتی علیه آمریکا در مقابل سفارتخانه این کشور که در اعتراض به برخورد پلیس آمریکا با دانشجویان مسلمان ایرانی در این کشور برگزار شده بود، دستگیر و زندانی و پس از پنج بار محاکمه از انگلیس اخراج شد.
عماد افروغ هم دغدغه داشت و هم جامعه شناسی آکادمیک بود. اما خود را از حصار تفکر انتزاعی رها کرد تا واقع بینانه مسائل و آسیبهای اجتماعی و سیاسی ایران معاصر را به دقت بررسی و تحلیل کند. در این بین دو مسئله اساسی ایران را مد نظر داشت و برای تحققش تلاش میکرد: جمهوریت و اسلامیت. اینکه در چند سال اخیر بیشتر از هروقت دیگری هشدار میداد و مینوشت به این دلیل بود که احساس میکرد این دو پایه اصلی ایران متزلزل شده است.
افروغ مبدع نظریه «نقد درون گفتمان» بود. نظریهای که او را به عنوان یک مسلمان به نقد نظام سیاسی حاکم مینشاند و مدام هشدار میداد و میگفت: «از یک دست شدن سیستم میترسم» و یک جای دیگری هم گفته بود: «سقف مصلحت دارد گردنم را میشکند.»
او سقوط اخلاق در نظام سیاسی کشور را به چشم میدید و نمیتوانست به عنوان یک جامع شناس و کنشگر اجتماعی نسبت به آن بی تفاوت باشد. «زیارت ِ شهر؛ تأملات نظری دانشوران علوم انسانی درباره فرهنگ، اجتماع، اندیشه و مدنیت شهر مشهد» از آثاری بود که افروغ را واداشت تا از دغدغهها و نگرانی هایش درباره مشهد بنویسد: «ما به دگرگونی روحی که در اثر دیدن گنبد در افراد ایجاد میشد، بی توجهی کرده ایم.
مسائل فرهنگی، تاریخی، و هویتی ما تحت الشعاع برنامههای سیاست زده و اقتصادزده قرار گرفته است، به نام تمدن تعریف غلطی از تمدن و فعالیت عمرانی داریم.» او تا آخر عمر حقیقت را فدای مصلحتهای ناپایدار و گول زننده نکرد و بر این باور بود حقیقت والاترین مصلحتِ انسان است. حالا شاید بیشتر از همه، اهالی روستای «لفور» از توابع شهر «سوادکوه» دلشان برای دکتر افروغ تنگ شده باشد. برای سخنرانیها و نوحه خوانی هایش که هرســـال در تاســـوعــا و عــاشـــورا برقرار بود.